یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قطره ای بــاران ز ابــــری بی هدف

قطره ای بــاران ز ابــــری بی هدف
از قضــا مـــاوای او شد یک صدف

آرزو می کـــــرد چـــون دریـا شود
از وجودش مـــــوج ها بــرپا شود

صخره و ساحل بکوبانـــد بــه هم
تـــــا شود آزاد از ایــن سدّ ستم

رقص جنگش آنچنان آید به چشم
صخره و ساحل از او آید به خشم

لاجرم جایش شد انــدر آن صدف
قبطه ها می خورد بــر احوال کف

از سرِ اجبـــــار صبــرش پیشه شد
آن زلالِ جان فــزا چون شیشه شد

آنقـــــدر جنگیـد در آن تُنگ تَنگ
شد حریـــر پــــرنیانش پاره سنگ

بـــــا جفـــــای روزگاران ناب شد
در میـــــانِ سنگها اربـــــاب شد

ساخت بـا اوضاع و از دنیا گسست
دُر شد و بر سینه شاهان نشست...
......
......
با امیـــــد و جهد خود والا شوی
زینت و تـــــاجِ جهـــان آرا شوی


مهرداد خردمند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد