یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بی گمان یک‌روز دردم را چو درمان می‌رسد

بی گمان یک‌روز دردم را چو درمان می‌رسد
بر مصیبت‌های ِدل مهرش چو باران می رسد

گرچه گُل ریزد رقیبم زیر پای او ، دمی
چون به آغوشم نشیند او به سامان می‌رسد

عاشقی دارد به سرتاپای خود صدها گره
شادی اما یک گِرَم بر روی میزان می‌رسد

گام های عاشق از شوق وصالش دَه به دَه
اشک می‌بارد فراقش چون به پایان می‌رسد

آن‌زمان کز درد دوری گشته‌ام زرد و نزار
با دلیلی منطقی ، صد گونه برهان ، می‌رسد

دل بسی در ناامیدی سوخته از هجر او
در طلوع فجر با گُل شبه ِ سلطان می‌رسد

خدیجه محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد