یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شوقِ تو آتش زده جانم، نگارا، گو کجایی؟

شوقِ تو آتش زده جانم، نگارا، گو کجایی؟
در دو عالم نور چشمانم تو یارا، گو کجایی؟
خون شده قلبم ز تلخیِّ فراق تو ، بیا
وصلِ لبهایت شرابِ خوشگوارم، گو کجایی؟
درد هجرانت مرا مجروح بنموده، ببین
نرگس چشمت حبیب گلعذارم، گو کجایی؟
صبر شد تاراجِ شوق و پس قرار من نماند
مایه ی آرامش و صبر و قرارم، گو کجایی؟
همچو پروانه که دور افتاده از شوق رخت
سوختم هر روز و شب را، نور و نارم، گو کجایی؟

سخت مشتاقم به بوی زلف مشکین و عذار
ای به چهره گلشن و مُشکِ تتارم، گو کجایی؟
جز تو در قلبم نباشد هیچ یار با وفا
بی جفا، ای حُسنِ کامل یار غارم، گو کجایی؟
تیر هجرانت دریده قلب سوزانم ز شوق
صورت و معنی تو ای چابک سوارم، گو کجایی؟
بوی مویت را بده هر صبحدم باد آوَرَد
سوختم بگذشته از حد انتظارم، گو کجایی؟
بهر یارم، دشمنم گردد، هزاران دیو و دَد
ای سوادِ اعظم و محکم حصارم، گو کجایی؟
وصل رویت چون بهشت جاودان عاشقست
بی شراب کوثرت دائم خمارم، گو کجایی؟
چون نسیمی سرورِ این روزهای عاشقیست
ای شکر لب یار شیرین روزگارم، گو کجایی؟

اسماعیل پیغمبری کلات

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد