ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
اینجا همهی پنجره ها رو به فنا رفت
تاثیر دعا کم شد و با شعله ی ها رفت
میدان موقت شده اندازه ی ایمان
گویا که نفسهای مریدان شفا رفت
گردیده سکوت از همه جا محو تردد
با دل شدگان مرتبه ی لطف دعا رفت
گفتند که مردان خدا مخلص خلقند
خلق از همه سو از شرر مرد خدا رفت
تا کی سخن از مرتبت مدرک انسان؟
جایی که در آن زندگی و صلح و صفا رفت
سوز سخن و قصه ی پیران قدیمی
از دل چه بگویم؟ که صفا رفت و جلا رفت
ما مانده ی خاموشی عهد قدماییم
سرهای عزیزان وطن تا به قفا رفت
عیب همه گیریم و به هر مسئله واقف
اینگونه خیال از گذر و راه خطا رفت
از حنجره ی خسته ی فرسوده طراوت
وز دایره ی شرحه دگر صوت و صدا رفت
شاهی که به درگاه خراج است موذن
تا بارگه و کنگره ی کوی گدا رفت
فریاد سعید است که با خوشه ی خورشید
پیوسته ز پهنای فلک بهر ثنا رفت
سعید آریا