یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مو پریشان کردی و گندم هماغوش تو شد

مو پریشان کردی و گندم هماغوش تو شد
باد افتاد از هیاهو تا که خاموش تو شد

سهم ما ای کاش قدری لذت دیدار بود
گرچه گفتی پیش از این یادم فراموش تو شد

شمعدانی درحیاط از دوری ات دق کرد و مرد
حوضمان خشکید؛ ماهی مان سیه پوش تو شد


چهره ی ابیات من از دوری ات هاشور خورد
جام احساسم ترک برداشت، مخدوش تو شد...

ساغری، پیمانه ای پر کن نفس هایم برید
ساقیا هر عاشقی مستانه می نوش تو شد

سایه ی چشم تو ما را می کشاند تا کجا؟

عاقبت هر شاعری حیران و مدهوش تو شد

معصومه بیرانوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد