یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

فاصله ها

فاصله ها هرگز
مانعی برای دوست داشتن ،
برای عشق نیستند ؛

درست ...
اما اگر من اینجا گریه کنم
آیا در دور دست ها
گونه های تو خیس خواهند شد ..؟!



جمال ثریا

یک شب مهتاب

یک شب مهتاب
مردمان زیادی
ساز‌هایشان را بر می‌دارند
زیباترین آهنگ‌ها را می‌‌نوازند
تا من
عاشقانه‌‌ترین شعرم را برایت بخوانم

تا تو
مست عطر شب بو ها،
تا تو عاشق یک دسته گل یاس شوی
خواهی‌ دید
که تمام دنیا بیدار مانده است
تا به آغوشم بیایی
و من دیوانه وار بگویم
"دوستت دارم"


نیکی فیروزکوهی

آفتاب صداقت

به چشمهای نجیبش که آفتاب صداقت
و دستهای سپیدش
که بازتاب رفاقت
و نرمخند لبانش نگاه می کردم
و گاه گاه تمام صورت او را
صعود دود ز سیگار من


کدر می کرد
و من به آفتاب پس ابر خیره می گشتم
و فکر می کردم
در آن دقیقه که با من
نه تاب گفتن و نه طاقت نگفتن بود
و رنج من همه از درد خود نهفتن بود
سیاه گیسوی من مهربانتر از خورشید
از این سکوت من آزرده گشت و هیچ نگفت
و نرمخنده نشکفته
بر لبش پژمرد
و روی گونه گلگونش را
غبار سرد کدورت در آن زمان آزرد
توان گفتن از من رمیده بود این بار
در آخرین دیدار
تمام تاب و توانم رهیده بود از تن
اگر چه سخن ِ از تو می گریزم را

چه بارها که به طعنه شنیده بود از من
توان گفتن از من رمیده بود این بار چرا ؟


که این جداییم از او نبود از خود بود
و سرنوشت من آنگونه ای که میشد بود


حمید مصدق

در گلستانه دل باغ و بهارم تو شدی

در گلستانه دل باغ و بهارم تو شدی
جان و جانانه من یار و نگارم تو شدی
سرخوش میکده وصل توأم تا به ابد
چون که در میکده ام شعر و شرابم تو شدی


یونس خواجه

بجایِ سلاح صلح را

بجایِ سلاح صلح را
_ بغل
وَ بجایِ جهان
تورا در آغوش می‌کشم!

شاعر به ظاهرِ امر کاری ندارد!

سیّدمحمّدرضا لاهیجی

وَقتی که تَمامَت را برای کَسی خَرج میکُنی

وَقتی که تَمامَت را برای کَسی خَرج میکُنی
اَگر هَمان شَخص یکروز نَباشَد خودَت را گم میکُنی،
و باقی عُمر تو میمانی و دو راهی ها
و خیالی که هر شب تو را به سَمتش میکشد.

آرمان تمسکنی