یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بند بندِ استخوانم در فراقت درد دارد

بند بندِ استخوانم در فراقت درد دارد
واژه های بی زبانم در فراقت درد دارد

طاقتی دیگر ندارم شرح حالم را بگویم
جملگی روح و روانم در فرافت درد دارد

شاعرِ چشمت شدم از من ربودی تو نگاهت
باورم کن چشم جانم در فراقت درد دارد


گفتمت زیبایی و نازی رمیدی چون غزالی
گفتمانِ آنچنانم در فراقت درد دارد

هی به یاد بوس لبهایت دلم خوش بود؛ اما
نیستی فکر و گمانم در فراقت درد دارد

عاقبت بیغوله ای گردد مکانِ روزگارم
خاطرات آشیانم در فراقت درد دارد

عاشقی جرم قشنگی در گمانِ عاشقان است
جمله های دلستانم در فراقت درد دارد

سوختم تا ساختم با درد هجرانت عزیزم
ای دریغا امتحانم در فراقت درد دارد...!

مهرداد خردمند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد