یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نمیشود فراموشت کرد

نمیشود فراموشت کرد
نمیشود تورا مبرا کرد از نبودن
توهمیشه بودی
هم این سوی پنجره
هم آن سوی پنجره
همان وقت که
ستاره ستاره میشدند
بخار غبار نفسهایم روی شیشه
وقتی اسمت را ها میکردم
و با دستانم میخواندمت
و ماه و خورشید
بامن هم نوا میشدند
ودرختان و پرندگان
شعر میشدند
از شنیدن نامت
و باد فریاد میزد
ای نزدیک تر ازجان
چرا دوری زما
ومن هم چنان اصرار داشتم
به بودن درکنار
محال ترین ممنوعه ی جهان
باورکن فرشته ی مرگ
هم مرا نمیخوانَد
وقتی نیستی های تو
مرا دم به دم میمیراند
و زنده میگرداند.


لعیا_قیاثی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد