یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پرنده آه، فقط یک پرنده بود.

پرنده گفت: «چه بویی، چه آفتابی، آه
بهار آمده‌است
و من به جست‌وجوی جفتِ خویش خواهم‌رفتم».

پرنده از لب ایوان پرید،
مثل پیامی پرید و رفت.


پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی‌کرد
پرنده روزنامه نمی‌خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدم‌ها را نمی‌شناخت!

پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ‌های خطر
در ارتفاع بی‌خبری می‌پرید
و لحظه‌های آبی را
دیوانه‌وار تجربه‌ می‌کرد.

پرنده آه، فقط یک پرنده بود.

فروغ_فرخزاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد