یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای قطره ی اشک نا چکیده بر گوشه ی چشم انتظارم

ای قطره ی اشک نا چکیده بر گوشه ی چشم انتظارم
لبخند گُل خزان چشیده بر شاخه ی نا دیده بهارم
دستان تو لبریز تمنّا بر گوشه ی دنج زندگانی
من غافل از این صدای باران بر شیشه ی تنهایی یارم
ما خاطره های کودکی را آسوده به‌ هم نگفته بودیم
اینک به کدام سنگ خارا افسانه ی خون دل سپارم
از رفتن خود سخن نگفتی در کُنج سکوت شب نشینی
تا کی منِ بشکسته و تنها چون ابر بهارانه ببارم
هر آنچه ز تو بجای مانده با من چه سر ستیز دارند
من مانده ام و هزار طعنه, عاجز شده ام توان ندارم


محمود عابدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد