یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

داشتم نگاهت می کردم ...

داشتم نگاهت می کردم ...
نگاهت می کردم...
گفتم وای!
چه زیبا شده ای! بانوی من!
دستم را گرفتی...
خدا گفت: چه لحظه‌ی باشکوهی!
شماها عشقبازی کنید... من هم خدا می شوم ...
و...
خلقت جهان را شروع کرد...
سه روزش صرف اندام تو شد...
سه روزش خرج دست های من ..
روز هفتم ...
صدای تو را جوری درآورد ...
که تا ابد دلم بریزد...


عباس_معروفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد