یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مـن ز شـرار چشم تو, روشـن و تابنده شدم

مـن ز شـرار چشم تو, روشـن و تابنده شدم
عشق بدیـدم وپس آن, عـاشق دلزنده شدم
صبح دمی که مرغ جان, نغمه بـزد ز عاشقی
والـع و شیـدا شدم و, از نفست زنـده شدم
من که به عشق لب تو لب بنهم به جـام می
رویـش غنچـه ز گـلت, دیدم و زاینده شدم
حـال دلـم عـوض شود از سخن و کـلام تـو
زانـکـه سـرودمـت زدل, شـاعـر ازاده شـدم
دل تو ز ما بریده ای, تیغ بـه مـا کشیده ای
رفـتی از شمیـم و از, عـطر تـو آکنـده شـدم
پـا بنهم بـه روی دل, تـا نشود عـاشق کَس
وز سـر عشقی بی وصـال, عبرت آینده شدم
راز تو را به شعر دل, گـفت نکـوئی نه عجب
من ز خطای دل خود بیش سر افکنده شدم


عباس نکوئی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد