یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نشسته اند ملخ های شک به برگ یقینم

نشسته اند ملخ های شک به برگ یقینم
ببین چه زرد مرا می جوند- سبز ترینم
ببین چگونه مرا ابر کرد – خاطره هایی
که در یکایک ِشان می شد آفتاب ببینم
شکستنی شده ام اعتراف می کنم اما
ز جنس شیشه ی عمرِ توام مزن به زمینم
برای پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان
کبوترانه چرا باید از تو دانه بچینم؟!

نمی رسند به هم دستِ اشتیاقِ تو و من
که تو همیشه همانی که من همیشه همینم
محمدعلی بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد