ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
شد پدیدار درختی از میان سنگی عظیم
شد تنومند و قد بر افراشت در برابر نسیم
نسیمی رسید از سوی مشرق زمین
آنگاه شد غره به حال خویش
گفتا : ریشه در خاک دارم و دست ها به ابر ها آویخته
چو این تن هست حقا که تو نیستی
گذشت روزی از روز و رسید روزی عجیب
باز گفتا : ایستاده ام چو کوه
محال است با بادی بخوابم روی خاک
گذشت بادی از میان دره ای تنگ
رسیدش و شاعر شد د غزلی خواند در گوش درخت
کرد گیسوانش را ژولیده و حالش را زار
بیچاره شد گرفتار بادی ظریف
در آخر دل داد و شکست با نسیمی ضعیف
صبح فردا بلبلان ترانه میخواندند
و سرو عاشقی بر خاک افتاده بود
پوریا دین پروین