یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آمدی لبریز از عشقم نمودی

آمدی لبریز از عشقم نمودی
در وجودم عشق را بنیان نهادی
آمدی از بیکران ها
آمدی از دورها
با سپاهی از نگاه و
ارتشی از نورها
در وجودت شعله های راستی
در سخاوت رنگ عشقی
رنگ شعر پارسی


حسن فرخی قراملکی

کلمه ها دیگر برای من معنائی ندارند

کلمه ها دیگر برای من معنائی ندارند
فقط هجوم یک صداست
اینجا کنار نبودت
ثانیه ها به کف هر قدمم چسبیده
با سایه های پر از روشنی
به آفتاب چنگ میزنم
چشمانم را گرو می دهم
راه نفسم در پس این دلتنگی گرفته
باز هم غروب است
روزها با شب دیگر فرقی برایم ندارد
جز صدای خروس پیری که هنوز فراموش نکرده
همه فریادهای مانده از دیروز را
در برابر این باد وحشی ترسناک
و من همچنان در حال زمزمه ام


احسان ناجی

یک مزرعه مریم

در قاب لبخندت
یک مزرعه مریم
موج می زند در من
در سرود نفس هایت
پرویز صادقی

تو کامل تر از آنی ک ماه را می گویند!

تو کامل تر از آنی ک ماه را می گویند!
تو
تو رها تر از معماری بادگیر های یزدی !
تو کامل و آزادی!
مثل باد
مثل ماه


سیّد ستاره حیدری

توصیف تو

توصیف تو
عین دیوانگی است
به تو نمی‌رسم
از بس که
بلند ایستاده‌ای
با ماه!

علیرضا ایمانی فر

وای به روزی که زن ها عشق ورزیدن را فراموش کنند

وای به روزی که زن ها عشق ورزیدن را
فراموش کنند
شمعدانی های باغچه دق می کنند
فنجان ها برای دیدن روی ماه چای تازه دم
چشم به در می‌ مانند
عطر برنج دم کشیده شمال از آشپزخانه
پر می کشد
ظرافت و زیبایی از فضای خانه
رخت برمی بندد
ماهی قرمز تنگ بلور گوشه ای کز می کند و ...
بغضش می گیرد
بوی خاک باران خورده سرزمین خانه را ترک می کند
و عشق چادر سپیدش را به سر کرده
کلون خانه ی دیگری را به صدا در می آورد
اگر فقط یک روز
زن ها عشق ورزیدن را فراموش کنند!!