یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وقتی که پوستت:

وقتی که پوستت:

                            - ابریشم سپید تراوا -

نیلوفرینه می شود از نیش  بوسه ها

 احساس می کنم،

 بازارگان عطر و پرند و نورم

 در جاده های خرم ابریشم.

(فرخ تمیمی)

اینجا بوقت ِباران

اینجا بوقت ِباران
دقایق ِّحضور به لحظه های ناب
کوک ست
دل باید سپرد
اینجا معاشقه ی زمین با آسمان ست ...

نیلوفر ثانی

قبله گاه ِ شعرهای ِ ناب بودی در کتابم

قبله گاه ِ شعرهای ِ ناب بودی در کتابم
بند بند ِ هر غزل را می سرودی در کتابم

شوق وصلت در دلم آهنگ شادی می نوازد
شعر گفتن شد برایم تار و پودی در کتابم

در خیالم چون برایت یک غزل از گل نوشتم
باغ گل را جمع کردم با حسودی در کتابم


خاطراتی را که گفتم با صبوری در روایت
می نوشتم یک قصیده با شهودی در کتابم

با دلی پر از هیاهو سر به چاهت برده بودم
ناله هایم شد برایت رهنمودی در کتابم

بر درخت ِ زندگانی می نوشتم نامه هایی
بغض خفته در گلویم می شنودی در کتابم

جای پایت صد هزاران لاله روید در دلم
یک غزل بر روی گلها می سرودی در کتابم


افسانه مهدویان

روز ها می گذرند شب ها می آیند

روز ها می گذرند
شب ها می آیند
من چنان غرق در این افکارم
که در این تاریکی
نه یک شاخه که چنگی بزنم
نه که یک اسب که با آن بدوم
بروم تا آن شهر
در به رویم باز است
مردمان شعر مرا میخوانند

وسط کوچه شهر
کودکی خرد به من می‌نگرد
سایه آواز هوا میخواند
باد
پیغام مرا تا به سبا می‌راند
وسط کوچه شهر
مرگ به دنبال صدا می گردد
کودک از فتح جهان می‌گوید
گل کمی می‌خندد
و دل اما تنها
وسط آن دریا
به مروارید خودش می نازد

احمد رحمانیان

در ازدحام نبودنت

در ازدحام نبودنت
زیر پلک خیال
هر شب
برهوت وجودم
پر می شود
از اشباح دلتنگی


مرضیه_شهرزادپور