یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

انگار با تمامِ جهان وصل می‌شوم

انگار با تمامِ جهان وصل می‌شوم
در لحظه‌ای که می‌کِشَمَت تنگ در بغل!

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه می‌بافد و ما می‌خندیم...

چه کنم؟

چه کنم؟
دل به که بندم؟
به کجا روی کنم؟
باز گو ای به کنار دگری خفته‌ی من

خود را عمیقا ببخشید

خود را عمیقا ببخشید
تا از زمره ی آنانی گردید
که به ندرت به دیگران ناسزا می گویند .

اکنون دو متر از این خاک برای من کافی است

اکنون
دو متر از این خاک برای من کافی است
یک متر و هفتاد و پنج سانت برای خودم
و مابقی برای گلی که از من می نوشد ..

خدایا ؛

خدایا ؛

بزرگ شدن کار سختی است !

هر گاه مرا لایق بزرگ شدن دانستی ، به من

دانشی ببخش تا رویای هیچکس را نابود نکنم و


برای قلب تمامی انسان ها ارزش قائل شوم تا

بزرگتر شدنم به انسانتر شدنم معنا دهد


خدایا حجم دلتنگی هایم وسیع است

و پر و بالم بسته ...

اینگونه بگویم اسیر وابستگی های دنیا شده ام ...

دلم آرامش میخواهد ...

ذره ای ...

لحظه ای ...

آغوشی بی دغدغه تر از آغوشت سراغ ندارم ...

مرا در حریم آغوشت جا کن ...

که بسیار محتاج تسکینم ...

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری‌است

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری‌است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد

فاضل نظری

یک گام بود از در ِ دل تا مقام دوست

یک گام بود از در ِ دل تا مقام دوست
ما را به کوچه غلط انداخت روزگار!

طالب آملی