یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تذکرالاولیا

‍ بیزارم از آن خدای که به طاعتِ من از من خشنود شود
و به معصیتِ من از من خشم گیرد،
پس او خود در بند من است تا من چه‌کنم...؟!

مرگ چیزیه که به زندگی معنی میده ،

مرگ چیزیه که به زندگی معنی میده ،
که بدونیم روزامون شمرده میشند و زمانمون کوتاهه ...

در یکدگر گریسته بودیم

در یکدگر گریسته بودیم
در یکدگر تمامِ لحظه‌ی بی‌اعتبارِ وحدت را
دیوانه‌وار زیسته بودیم.
+فروغ فرخزاد

ما بیشتر برای از یاد بردن درد و رنج خویش

ما بیشتر برای از یاد بردن درد و رنج خویش
به آینده پناه می بریم؛
در پهنه‌ی زمان، خطی را تصور می‌کنیم
که فراسوی آن خط،
درد و رنج ما پایان خواهد یافت...

چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد

چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد
اه از ان نرگس جادو که چه بازی انگیخت
وای از ان مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
برقی از منزی لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب
تیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
انکه بر نقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
برق عشق اتش غم در دل حافظ زد وسوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

حافظ

بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت

بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت

کـــه در عالـــم نمی‌داند کســـی احوال فردا را

سعدی

گر بُکُشی کجا رَوَم؟ تن به قضا نهاده‌ام

گر بُکُشی کجا رَوَم؟ تن به قضا نهاده‌ام
سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی
قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

سعدی

عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید

عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید
از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم...