یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز کن موها را

باز کن موها را
بریز
عطر ماه را
باز کن موها را
بریز بر شانه‌های شعر
معنا را از جهان بگیر

بوسه بوسه بدم در دهان من
دهانم از کلمه خسته‌ست

بوسه بده
بیگانه کن مرا با کلمه
بوسه بده
بگیر
زمان را از زندگی بگیر

بوسه‌بده بخند
نظم این مردگی را به هم بریز
بوسه‌بده بخند
ترس و دلهره در جان غم بریز

باران باش ببار
آینه کن جاده را که من‌ام

بوسه بده ریتم را بریز در رگ سکوت

برقص
بریز کرشمه را در هوای غزل
بوسه بده بخند
برسان ماه را به پلنگ
تنگ را به ماهی تشنه
برقص
بموج
بموجان آبی پیرهنت را
بوسه بده
بگیر
ساحل را از حافظه‌ی این نهنگ خسته بگیر

دستان چتری تو

دستان چتری تو
چون حایلی به روی مطلع سبز قصیده‌ی باران
گسترده می‌شود

ای روح مضطرب از شستشوی شبانه!
این حایل هراس را به دور افکن
بگذار تا حلول سبز قصیده تن تو را
در نور و در سرور جوهر شعری
تا اوج و تا عروج بشوید.

هوشنگ صهبا

دستان چتری تو

دستان چتری تو
چون حایلی به روی مطلع سبز قصیده‌ی باران
گسترده می‌شود

ای روح مضطرب از شستشوی شبانه!
این حایل هراس را به دور افکن
بگذار تا حلول سبز قصیده تن تو را
در نور و در سرور جوهر شعری
تا اوج و تا عروج بشوید.

هوشنگ صهبا

لیکن شب آشفته بود

لیکن شب آشفته بود
و دریا پرپر می‌زد
و مستی دیرسیرابی
در آشوبِ سردِ امواجِ دیوانه
به جُستجویِ لذتی گریخته
عربده می‌کشید

احمد شاملو

در پس پرچین شب

در پس پرچین شب
به ماه آسمان خیره باش
ستاره ها گُم اَت نکنند!

مرتضی سنجری

من ‏رد پای توام

جنگل
‏رد پای باران است
‏ویرانه
‏رد پای توفان
من
‏رد پای توام

‏همیشه پشت در خانه‌ات
‏تمام می‌شوم…

علیرضا راهب
یادش گرامی

چشم هایم را می بندم

چشم هایم را می بندم
تو را می بینم
چشم هایم را باز می کنم
تو را می بینم
بعد از تو دنیا چیزی ندارد که
ارزش دیدن داشته باشد

پرویزصادقی


وقتی زنی را غمگین میبینید

وقتی زنی را غمگین میبینید
انقدر از او نپرسید چرا غمگینی شاید او روزی خود را به خاطر کسی عوض کرده است

شاید آنقدر از خودش دور شده است که حالا حالا ها باید برود تا به خودش برسد
شاید اصلا با عشق گلاویز شده است و تمام تنش زخمهای عمیقی خورده است میخندد

 ولی چشمانش غمی خانمان سوز دارد میخندد که انقدر سوال پیچ نشود

بگذارید بخندد روی زخمهای او که نمک زدن ندارد.
باید او باشد غریبیش را به جان بخرد باید او بیاید

اگر دیر کند اگر دیر شود روزی تنش آنقدر زخمها خواهد خورد که بیاید فقط برایش بمیرد
از هیچ زنی نپرسید چرا غمگین است.