یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به اندازه چراهای بی شماری

به اندازه چراهای بی شماری

که از خودم پرسیده ام

به اندازه سیب هایی

که نچیده پیش پای من افتاد

به اندازه خواب هایی

که ناخواسته دیده ام

به جرم بوسیدن یک "تــــو"

در شعری کوتاه

به خاطر رقص پیراهنم در باد

چقدر گناهکارم!

نزدیک تر بیا

تا بهشتی شوم

و از این همه حساب و کتاب

دست بردارم.

 

"مریم نوابی نژاد"

آفتابی یکدست.

آفتابی یکدست.

سارها آمده اند.

تازه لادن ها پیدا شده اند.

من اناری را، می کنم دانه، به دل می گویم:

خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود.

می پرد در چشمم آب انار: اشک می ریزم.

مادرم می خندد.

رعنا هم.

هشت کتاب- #سهراب سپهری

ﺍﺯ ﭼﺮﭼﯿﻞ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ :

ﺍﺯ ﭼﺮﭼﯿﻞ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ : ﭼﺮﺍ ﺗﺎ ﺁﻧﺴﻮﯼ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻫﻨﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ﻭ
ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﺭﯼ ﻫﻨﺪ ﺷﺮﻗﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ !
ﺍﻣﺎ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺷﺘﺎﻥ، ﺍﯾﺮﻟﻨﺪ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺗﺤﺖ ﺳﻠﻄﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﯾﺪ؟
ﭼﺮﭼﯿﻞ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻣﺎ ﺩﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﻟﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ !
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭼﺮﭼﯿﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ : ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﻠﯿﺖ ﺧﺎﺋﻦ

من خانه‌ات هستم،چه می‌خواهی عزیزم

من خانه‌ات هستم،چه می‌خواهی عزیزم

از این مسافرخانه‌های بین راهی؟




اعظم سعادتمند

می نویسم چنان زیبایی

می نویسم چنان زیبایی
که صخره ها سر راهت آب می شوند
تا با تو راهی دریا شوند
کرجی ها به صخره پناه می برند تا پیشت بمانند و به بستر دریا نیفتند

می نویسم چنان زیبایی
که تمامی آب ها دهانه ی دریا جمع می شوند تا ورود تو را ببینند
ای رود !

انگشتت را به من ده
به ساحل شعرهای من قدم نه
نمی توانم از تو چنان بگویم که دفتر اشعارم تر شود

انگشتت را به من ده
بر پله های دفتر من قدم نه
می خواهم گل هایی در شعرم بروید
که کرک ملتهبش را
زیر سرانگشتانم حس کنم

شمس لنگرودی