یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بخند

بخند
خنده هات
شگفتن غنچه هاست در باغچه
بخند
امسال بهار را
تو به خانه ام بیاور...



((محمد شیرین زاده))

گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی

گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم ، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی...

#هوشنگ_ابتهاج

رفتم که از دیـوانه بازی دست بردارم

رفتم که از دیـوانه بازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
وا کرد درهای قفس را...گفت:مختاری !
ترجیح دادم دست روی دست بگـذارم...

(مهدی فرجی)

منتظرم...

منتظرم...
یک نفر بیاید که حواسش یک سره
در حیاط خیال من ول بچرخد!
یک نفر که در حوض رویایم تن بشوید!
یک نفر که...
یک نفر نباشد!
یک دنیا باشد!

گفت ما را هفت وادی در ره است

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی،درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت

عطار نیشابوری

سلول انفرادی

سلول انفرادی
می‌تواند زندانی را
عاشق زندانبانش کند
یعنی تمام جهان خلاصه شود
در لحظه ای کوتاه...
ساعت‌ها بنشیند چشم به راه دقیقه ای که
آن دست‌ها
دریچه‌ی کوچک را کنار می‌زند
و ظرف غذا را
روی زمین می‌گذارد
...
عظمت این عشق
از بزرگی تو نیست
از تنهایی من است!


"مریم نوابی نژاد"

گفت: عشق نه!

گفت: عشق نه!
بیا تا همیشه "دوست" بمانیم
دستش را رها کردم
گفتم:
ببخشید ما به کسی که
برایش روزی چندبار
از درون فرو میریزیم
دوست نمی گوییم ...


"فرید صارمی"

بهارا زنده مانی زندگی بخش

بهارا زنده مانی زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش

هوشنگ ابتهاج