یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است ؛

گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایست

این سخن بیهوده نیست ...

زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است ؛

خنده ی شیرینِ فروردین

بازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است ...



"فریدون مشیری"

ما میزبان آن ماهیم

ما میزبان آن ماهیم
که دیریست
بر نمی تابد
بانو!
ماه را دوباره روشن کن.

نازنین نظام شهیدی

با من بمان تا در کنارت جان بگیرم

با من بمان تا در کنارت جان بگیرم
در سینه ی طوفانیت سامان بگیرم
دیروز با نامت شدم آغاز ، مگذار
امروز بی نامِ تو ، من پایان بگیرم
در دشت بی آب خیالم ریشه کردی
فرصت بده تا وامی از باران بگیرم
جان دادَنَم گر باب میل توست،هر دم
چشمت مرا کافی ست تا فرمان بگیرم
رنگ خزان چون می زنی بر لحظه هایم
من داد خود از مهر یا آبان بگیرم ؟
پُر می شوم از شور هستی با نگاهت
با من بمان تا بار دیگر جان بگیرم!!!

شبها که دلتنگت میشوم

شبها که دلتنگت میشوم
از این شانه به آن شانه
فقط غَلت میزنم...
مثلِ یک ماهىِ جدا شده از دریا،
باید ببینى جان دادنم را.



#علی قاضی نظام

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ
مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد

حافظ

مستان خرابات ز خود بی خبرند

مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعنـد و ز بـوی گــل پراکـــنده تـرند
ای زاهــد خـــودپرســت با ما منشین
مستـــان دگــــرند و خـــودپرستان دگرند
رهی معیری