یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خیره در چشمانت که می شوم

خیره در چشمانت که می شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد.
گم می شوم در گندمزار
میان خوشه ها...
بال به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم
چشمان تو چون تغییر مداوم ماده
هر روز پاره ای از رازش را می نماید
اما هرگز
تن به تسلیمی تمام نمی دهد .

"ناظم حکمت"

صبح یعنی

صبح یعنی
لبخند بزنی در شعرهایم
و من
آغاز کنم
دوباره دوست داشتنت را...

بهنام_محبی_فر

دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست

دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست
بر لبش جام شرابی و سبویی در دست

گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری؟

گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به اتش کرده؟

گفتا که برو، بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟

من می خورم و هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دلگرمم

من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دائماً هشیاری

عمر زاهد همه طى شد به تمناى بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت

این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد، همه دنیاست بهشت

(صائب تبریزی)

دردی که به دوشم ماند از کوه سبک تر نیست

دردی که به دوشم ماند از کوه سبک تر نیست
این پرده ی آخر بود اما غم آخر نیست
دستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرم
هر آنچه که بودم هیچ، اینبارفقط  شعرم

#علیرضا آذر

خوشبختی چیست؟

به دانشمندی گفتند خوشبختی چیست؟ گُفت
حاصل یک کسری است که صورتش تلاش و مخرجش توقع است
هرچه صورت نسبت به مخرج بیشتر بشه .
جواب بزرگتر میشه
حالافرض کُنید توقّع به صفر نزدیک بشه .
خوشبختی میره رو به بینهایت