یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نبودنت نقشه ى خانه را عوض کرده است

نبودنت
نقشه ى خانه را عوض کرده است
و هرچه مى گردم
آن گوشه ى دیوانه ى اتاق را پیدا نمى کنم

احساس مى کنم
کسى که نیست
کسى که هست را
از پا درمى آورد...

تنهاتر از آنم که واقعیت داشته باشم!

تنهاتر از آنم که واقعیت داشته باشم!
به خیابان می‌روم
و ساعت‌ها در خودم قدم می‌زنم

از تو، تنها خاطره‌ای مانده است
که امشب،
چون اسبی زینش می‌کنم،
بر آن می‌تازم
و از استخوان‌هایم بیرون می‌زنم...!

با من بگو

با من بگو
چگونه بخندم
وقتی که دور لب هایم را
مین گذاری کرده اند ..

آخرین پرنده را هم رها کرده ام

آخرین پرنده را هم رها کرده ام

امّا هنوز غمگینم !

چیزی

در این قفس خالی هست

که ... آزاد نمی شود ...

- گروس عبدالملکیان -

و هیچ چیز غمگین تر از این نیست که

و هیچ چیز غمگین تر از این نیست که
مجبور باشی جهنمت را بغل کنی
جهنمت را ببیوسی ...

چگونه پیدایت کنم ؟

چگونه پیدایت کنم ؟
وقتی به یاد نمی‌آورم
چگونه گم‌ات کرده‌ام...

ندیده ای؟

ندیده ای؟
همان انگشت که ماه را نشان می داد
ماشه را کشید.
#گروس عبدالملکیان

اگر میخواهی از حال من بدانی

اگر میخواهی از حال من بدانی
سخت نیست
تصور کسی را که
هرروز چند بار
و هربار چند ساعت
روبروی پنجره می ایستد
و کسی که نیست را به خاطر می آورد

کسی که نیست
کسی که هست را از پای در می آورد


گروس عبدالملکیان