تنهاتر از آنم که واقعیت داشته باشم!
به خیابان میروم
و ساعتها در خودم قدم میزنم
از تو، تنها خاطرهای مانده است
که امشب،
چون اسبی زینش میکنم،
بر آن میتازم
و از استخوانهایم بیرون میزنم...!
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
نبودنت
نقشه ى خانه را عوض کرده است
و هرچه مى گردم
آن گوشه ى دیوانه ى اتاق را پیدا نمى کنم
احساس مى کنم
کسى که نیست
کسى که هست را
از پا درمى آورد...
آخرین پرنده را هم رها کرده ام
امّا هنوز غمگینم !
چیزی
در این قفس خالی هست
که ... آزاد نمی شود ...
- گروس عبدالملکیان -
ندیده ای؟
همان انگشت که ماه را نشان می داد
ماشه را کشید.
#گروس عبدالملکیان
اگر میخواهی از حال من بدانی
سخت نیست
تصور کسی را که
هرروز چند بار
و هربار چند ساعت
روبروی پنجره می ایستد
و کسی که نیست را به خاطر می آورد
کسی که نیست
کسی که هست را از پای در می آورد
گروس عبدالملکیان