ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
شرابی
اگر بود
در ساقهی بلند تو بود,
آنجا که
گلی داشت مثل ماه.
خماری
اگر بود
در برگ سبز تو بود,
آنجا که
عمقی داشت مثل چاه.
خوابی
اگر بود
در لطافت سرخ تو بود,
آنجا که
تختی داشت مثل شاه.
خیالی
اگر بود
در عطر تن تو بود,
آنجا که
نامی داشت چیماه.
چی ماه بخشنده
در دامن شب
که ماه چنگ میزد
سکوت زلال برکه را,
هزاران نیلوفر عاشق
نقش میزدند ,
هلال چهره چیماه را.
و ستارگان ایستادهِ
بر قامت شب
با سبدهای
از مائدههای آسمانی,
مینشاندند خورشیدکانی
الماس نشان
بر گیسوان سیاه,
عروس کهکشان.
در مأمن این بهشت شبانه
بزمیست عاشقانه,
با رقص نور پرییان سرخگونه
در هجمهی هرزهنگاری سنبلها,
و خنیاگری
سنجاقکهای نیلگون
بر اریکه زرین لالهها.
اینک برکه خرسند
در تلاطمی آرام ,
بر آبگینهی خود, پرده میگیرد
از نقشِ وصال
آغوش چیماه
در حجلهی سبز,
دستان ماه.
چی ماه بخشنده
سال هاستکه تمام تنهایم را در آغوش کشیده ام
با چشمانی که تمام قد به انتظار ایستاده
و موهای پریشانی که هر سال
گره میزنم به گندم و جو های ناکام از روئیدن
و کوله باری که پر شده از خاطرههای
که هر روز تیغ میزنند از پشت, تمام لحظه های زنده بودنم را
به انتظار نشسته ام
در ایستگاه قطاری
که هیچ وقت
نه برای آمدن تو
و نه برای رفتن من
درنگی میکند!
و در باور این قطار رفته
این ریل به جا مانده
و مسافران چمدان به دست,
نیست!
که من بی مقصد ترین مسافر,
و تو
محال ترین آمدن را داری!
چی ماه بخشنده
خواستم تو را وصف دهم
در قالب شعری
ناگاه لرزی و خروشی به تنم افتاد
دانستم
تو سیل خروشانی هستی
که بی رحمانه
تن را می دری و هجوم را پیش
همین که خود را بالا میکشی
در حجم سینه ام
به جوشش میآیی
در گلویم جمع میشوی
و به مانند اسبی سرکش وُ خون بار
از لبانم
سقوط میکنی!
دامن من ویرانهای گشت
از این خروش
جانانِ من
مرا توان این عصیان نیست
آرام گیر
آرام
نفسم یارا نیست
چی ماه بخشنده
بر لوح تنم
بِرِیل خواهم کرد
تمام عاشقانههایم را.
که شاید
لحظهای
حس کنم,
لمس دستانت را .
روی ریل خواهم انداخت
این تنم را,
که شاید
لحظهای
درک کنم,
شوق قطار آمدنت را .
چی ماه بخشنده
او که میخندد,
نگاهم هزار تکه میشود!
ماندهام با
جانوُ دلم
چیکار میکند ؟!
چی ماه بخشنده
میم
فقط یک حرف نبود !
سنگینی یک دنیا
حرف بود,
بر گردنم.
چی ماه بخشنده
عاشق
چه میفهمد
کجای دنیا را آب برده ؟!
وقتی تو را
میان
سیل جمعیت
میبوسد !
چی ماه بخشنده