بیدار شو

بیدار شو
تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده
تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم

پل الوار

پس به نام زندگی هرگز نگو هرگز

سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز

پل الوار

شب همیشه به تمامی شب نیست

 شب همیشه به تمامی شب نیست

چرا که من می‌گویم

چرا که من می‌دانم

که همیشه، 

در اوج غم،

یک پنجره باز است

پنجره‌ای روشن

و همیشه هست

((پل الوار))

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم
دوست می دارم ....

رو به رو را نگاه کردم

رو به رو را نگاه کردم
میان جماعت تو را دیدم
میان سنبله‌ها
زیر تک درختی تو را دیدم
در انتهای هر سفر
در عمق هر عذاب
در انتهای هر خنده
سر برآورده از آتش و آب
تابستان و زمستان ، تو را دیدم
در خانه
در رویا
در آغوشم تو را دیدم
ترکت نخواهم کرد...

پل الوار

مرا پیکری است

مرا پیکری است
تا چشم انتظار تو باشم
تا از دروازه های صبح
تا دروازه های شب در پی تو بشتابم
مرا پیکری است
بهر آنکه عمرم را با عشق تو سر کنم

پل_الوار