یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به راه این امید پیچ در پیچ

به راه این امید پیچ در پیچ
مرا لطف تو می‌باید، دگر هیچ
“وحشی بافقی”

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه می‌بافد و ما می‌خندیم...

فتاده‌ام به رهت

فتاده‌ام به رهت

چشم و گوش گشته سراپا

بیا که گوش به آواز،

پا و چشم به راهم...

"وحشی بافقی"

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ،

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ،
غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ،
عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ،
خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود
بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ،
حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط

#وحشی بافقی

در اولِ عشق و جنون، آهم ز گردون بگذرد

در اولِ عشق و جنون، آهم ز گردون بگذرد
آغازِ کارم این چنین، انجامِ آن چون بگذرد

لیلی که شد مجنون ازو، دور از خرد صد مرحله
کو تا ز عشق رویِ تو، صد ره ز مجنون بگذرد

وحشی_بافقی

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه عشق مجاز است

در عشق اگر بادیه‌ ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است

وحشی بافقی

ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ

ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ دیوانه ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ...

گر بدانی حال من

گر بدانی حال من
گریان شوی بی اختیار
ای که منع گریه ی بی اختیارم می کنی !

وحشی_بافقی