یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دلی که پیش تو ره یافت

دلی که پیش تو ره یافت
باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق
از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم
در این شب تار
وگرنه چون سحرم
بی تو
یک نفس نرود.



"هوشنگ ابتهاج"

ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش

ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش
در آینه ی اهل نظر چهره نما باش

کار دل ما بین که گره در گره افتاد
گیسو بگشا و بنشین، کارگشا باش


هوشنگ ابتهاج

اندرین گوشه‌ی خاموش فراموش شده

اندرین گوشه‌ی خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد ...


هوشنگ_ابتهاج

این بوی ‏ زلف کیست

این بوی
‏ زلف کیست
که جان
‏ می‌دهد
به من؟


هوشنگ‌ابتهاج

دل من باز چو نی می‌نالد.

دل من باز چو نی می‌نالد.
ای خدا خونِ
کدامین عاشق
باز در چاه چکید؟

هوشنگ ابتهاج

اما خوشی ای عشق

جز مِحنت‌و‌غم نیستی
اما خوشی ای عشق

هوشنگ ابتهاج

درون سینه ام دردی ست خونبار

درون سینه ام دردی ست خونبار

که همچون گریه می گیرد گلویم 

غمی ‌آشفته دردی گریه آلود

نمی دانم چه می خواهم بگویم


(هوشنگ ابتهاج)

نفسم‌ می‌گیرد که ‌هوا‌ هم ‌اینجا ‌زندانی ‌ست!

نفسم‌ می‌گیرد
که ‌هوا‌ هم ‌اینجا ‌زندانی ‌ست!
هر چه ‌با من ‌اینجاست
رنگ ‌رخ ‌باخته ‌است
اندر ‌این ‌گوشه ‌خاموش ‌فراموش ‌شده
یاد‌ رنگینی
در خاطر ‌من
گریه ‌می‌ انگیزد...


هوشنگ‌_ابتهاج