یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بستم دل به آرامشِ باران

بستم دل به آرامشِ باران
به آن باران بهاری ناهنگام
که می بارید و
در باغچه ی خیال غم هایم
گام به گام
امید رویاها
جوانه زد
ولی
باران بهاری است
دل بستن به آن
نه آشوب
نه غم
که خود ویرانی است
ویرانی رویا
ویرانی منِ تنها
ویرانیِ جوانه امیدِ غم ها


نگین فروتن زابلی

اگر آینه ها زبان داشتند

اگر آینه ها زبان داشتند
مرا فرا می خواندند و
شکستن مرا در خود ,فریاد می زدند
نغمه های شبانه ای, برای روح نا آرامم می خواندند
ومرا زیباترین می نامیدند
اگر آینه های زبان داشتند
آوای (من تورا هر آنچه هستی, دوست میدارم )را زیاد می شنیدم!


نگین فروتن زابلی

از تو گریختم که نباشی

از تو گریختم که نباشی
ولی با تویِ مانده در خود چه کنم.......

نگین فروتن زابلی

به کدامین دیار سفر کرده ای

به کدامین دیار  سفر کرده ای
که ماه را هم با خود به یغما برده ای
ومن نمی دانم
چه راز سر به مهری است
که نور ,نور را با خود برد ...


نگین فروتن زابلی