ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من دقایق بیشماری را زنده بوده ام
تا ببینم تو را ...
روز را ...
پرنده را ...
اما هوای ابری این شهر بارانی مرا بی تاب می کند
وقتی نمی توانم سر در بیاورم
تا رسیدن به آزادی چند سرود دیگر باید زمزمه کرد؟
آیا این زمستان را انتهایی نیست ؟!
نوشین_درخشانی
همیشه می گفت :
حتما یک چیزی هست ، که الان اینجایی!
راست می گفت.. .
یک چیزی بود
و اون من نبودم!
همه چیز در باد معلق است.. .
عبور باید کرد؟
اما... عبور تنها واژه ای ست ،
که نبودنت را رد می کند.
من در تو متوقف شده ام!
نوشین_درخشانی