یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تقویم را از هر طرف که ورق می زنم ،

تقویم را
از هر طرف که ورق می زنم ،
پاییز است...
صدای رفتنت
در تمام روزهایش پیچیده
وَ ازگریه های من
همه ی فصل ها بارانیست ...

مینا_آقازاده

وقتی جلوی راهم سبز شدی که پاییز

وقتی
جلوی راهم
سبز شدی که پاییز
از تمامِ درخت های شهر
بـالا رفتـه بـود و بـاد
خاطراتمان را کفِ خیابان ریخته بود...!

خاطراتی که سالها
لا به لای شعرهایمان خاک می خورْد
وَ هـر روز خـط های بیشتـری
بر پیشانیِ دفترمان می انداخت!


حالا آمده ای و
رو به رویم ایستاده ای
وَ هوای بینِ ما آنقدر سرد است
که می ترسم حتّی یک لحظه
حرف هایم را از دهانم دربیاورم

می ترسم
بغض ، ببندد راهِ گفتنم را
وَ اشـک ها هرگـز
به رشته ی گریه در نیایند !

...دیر آمدی ،
آنقدر که زندگی را
به چهار فصل باخته ام
وَ قلبم دیگر با هیچ گناهِ
عاشقانه ای گُر نمی گیرد...!

مینا آقازاده

وقتی جلوی راهم سبز شدی که پاییز

وقتی
جلوی راهم
سبز شدی که پاییز
از تمامِ درخت های شهر
بـالا رفتـه بـود و بـاد
خاطراتمان را کفِ خیابان ریخته بود...!

خاطراتی که سالها
لا به لای شعرهایمان خاک می خورْد
وَ هـر روز خـط های بیشتـری
بر پیشانیِ دفترمان می انداخت!


حالا آمده ای و
رو به رویم ایستاده ای
وَ هوای بینِ ما آنقدر سرد است
که می ترسم حتّی یک لحظه
حرف هایم را از دهانم دربیاورم

می ترسم
بغض ، ببندد راهِ گفتنم را
وَ اشـک ها هرگـز
به رشته ی گریه در نیایند !

...دیر آمدی ،
آنقدر که زندگی را
به چهار فصل باخته ام
وَ قلبم دیگر با هیچ گناهِ
عاشقانه ای گُر نمی گیرد...!

مینا آقازاده

نگرانِ من نباش

نگرانِ من نباش
مشغولِ فراموش کردنت هستم
دارم به دوست نداشتنت فکر می کنم

به اینکه چند روزی اگر
با چشمهایم کاری نداشته باشی
شاید بتوانم خودم را
قطره قطره از تو خالی بکُنم

دلواپس من نباش
آنقدر بزرگ شده ام
 که بی آنکه در ازدحامِ آدمها
دستم را بگیری ، گم نشوم
آنقدر قد کشیده ام
که بتوانم زمین را زیر پا بگذارم و
سهمم را از آسمان بردارم

مرا به خودم بسپار
دلم را می تکانم از غبارِ خاطره ها
باز می کنم گره ی کورِ بغض ها را

دوباره از این کلافِ سر در گُم
یک "منِ" تازه می بافم
نگران من نباش

مینا آقازاده

هوا دلگیر است و بادها

هوا
دلگیر است و بادها
خاموش کرده اند شعله ی ماه را
باید " ستاره ای" روشن کنم...!

مینا_آقازاده

زندگیِ من ،

زندگیِ من ،
سه زاویه ی مقدّسِ یک مثلّث است!
از هر زاویه که نگاه می کنم
تو
تو
تو
در رأس آن ایستاده ای!

مینا_آقازاده

برای من فصل ها

برای من فصل ها
همیشه از چشم های تو شروع می شوند !
امروز که نگاهم می کردی
فهمیدم
زمستان چقدر زود آمده است ...!

مینا_آقازاده

امشب با "خودم" قرار دارم

امشب با "خودم" قرار دارم
باید دست در گردنم بیندازم
پیشانی ام را ببوسم
وَ به "خودم" بگویم :
مگر من مُرده ام که تو اینهمه تنها باشی...!؟

مینا_آقازاده