یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

الهه‌ی عشق و نگهبان شب است

الهه‌ی عشق و نگهبان شب است
عمق نگاهش را که دیدم کوکب است

این حکایت آشنایی با شب است
غریبه چشمان با خواب، تن در تب است


میلاد محمدیاری

چه خوش باور بُودم بر من نَهان

چه خوش باور بُودم بر من نَهان
سِرّی نمانده است از این جهان
سالیانی در پی پیمودن این بیکران
روزگاری از غم بیداری سَر دادم فغان
به قدرِ دانه ای شِن در بیابان کلان
پرده برداری بِشُد از گوشه‌ی سِرّ زمان
حال میخواهم بگویم راز گیتی با زبان
خوش بحالم که دگر چیزی ندانم ز جهان


میلاد محمدیاری