یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

درهای خانه قلبم را

درهای خانه قلبم را

باز می گذارم

تا

" خوشبختی "

همچون مسافری خسته از راه

در

آنجا ، کمی بیاساید

مهناز چالاکی

روزگار من

روزگار من
قصه‌ی زندگی , با تو را
کم دارد
به من بگو
دلتنگی هایم را , چگونه تسکین دهم
وقتی ردِّ نفسهایت
در تنم  نیست


مهناز چالاکی

غریب ام

غریب ام
همچون
خاور میانه
که
هر روز
کودتا می کند , در من
نگاه همیشه مهربانت

مهناز چالاکی

به هوای بودنت

به هوای بودنت
هنوز هم
از مرز تمام شدن ها ، میگذرم
هراسی ندارم ، از سلاح سرد تنهایی
میدانم دلتنگی
بیقراریِ تلخی ست در رؤیای ِخیس
دریغا و درد
گویا
زندگی همین است !!!!


مهناز چالاکی

در سکوت خیالم

در سکوت خیالم
و در صبحی تازه نفس
از پشت پنجره ها تو را می‌بینم
که بر امواج نور
طعم بهار را
در نگاه هر درخت شکوفا می کنی
و من ، با نگاه باران زده
به تو می اندیشم


مهناز چالاکی

آمدم از دور دست ها

آمدم از دور دست ها
از پشت پنجره انتظار
تا در ذهن شیشه مه گرفته
چشم‌هایِ بی قرارِم
رهایی یابد ، از غصه پر قصه


مهناز چالاکی

هیاهوی ست در خیالم بی صدا

هیاهوی ست در خیالم
بی صدا
در ازدحام خلوت شب
شبح خاطرات ، بر ذهن خسته من میاید
میترسم روزی فرا برسد
بدون نوازش خورشید
زیر سنگینی نگاه ماه ، خاموش شوم


مهناز چالاکی

چشم به راه معجزه ام

گاهی وقتها باید آمد
و چیزی گفته شود
که فراتر از عشق باشد
چشم به راه معجزه ام
تو خواهی آمد و
دهان تاریک‌ترین پنجره دنیا را خواهی بست

مهناز چالاکی