یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من یک زنم جا مانده ام در بی قراری

من یک زنم جا مانده ام در بی قراری
یک زن که با دنیای او کاری نداری

سرگرمی شبهای من شعر است و باران
همراه دنیایم شده شب زنده داری

بغضی گلوی لحظه هایم رافشرده
مهمان فردایم شده چشم انتظاری

کوچیده از دنیای من انوار امید
تنها نوای مانده در من سوگواری

تنها چراغ روشنم رویای یک عشق
عشقی که می آید اگر طاقت بیاری

من یک زنم، ققنوس دارم در دل خود
پر می گشایم بعد از این بی غمگساری

مهساپارسا

حتما شنیدی دسته گل بر آب دادم

حتما شنیدی دسته گل بر آب دادم
دل را به دست هجمه سیلاب دادم

از بوستان لاله ها رنجیده بودم
نیلوفر دل را به یک مرداب دادم

خلوت نشین عصرهای عاشقان را
بر خنده های دختر مهتاب دادم

رویا به رویا نقش من دیوانگی بود
تعبیر زیبایی به هرچه خواب دادم

دستان بی رحمی گلویم را فشردند
سرچشمه دل را به یک میراب دادم

مضراب های شاد را از دست دادم
تا تار را زینت به یک در‌‌َّاب دادم

دل را که با صد فلسفه در خواب کردم
آخر به یک افسونگر جذاب دادم

مهساپارسا

چه عجب شعر به مهمانی من آمده ای

چه عجب شعر به مهمانی من آمده ای
ساک برداشته ای رو به وطن آمده ای

خیر مقدم ،نفست گرم، حضورت جاری
ساکت و سردم و تو گرم سخن آمده ای

دل من پهنه ی بی آب پر از خاری بود
تو به آراستنش مثل چمن آمده ای

باز هم شور تو در عمق دلم می افتد
مثل روحی به مسیحایی تن آمده ای

درد می خواست مرا تا به تباهی بکشد
که تو با قافیه ای درد شکن آمده ای


باز مهتاب و من و غصه و تنهایی و تو
چه عجب شعر به مهمانی من آمده ای

مهساپارسا

حس خوبیست کنار تو اقامت بکنم

حس خوبیست کنار تو اقامت بکنم
شب در آغوش تو تا صبح عبادت بکنم

حرف‌ها دارم و ای کاش که در آینه‌ام
روبرو باشی و احساس شهامت بکنم

قصد دارم که به اعماق دلت کوچ کنم
وبه هرزن که در آنجاست حسادت بکنم


برنو بر دوش به مشروطگی ات دل بدهم
یاغی شهر شوم از تو حمایت بکنم

یابه چشمان غزل خیز تو تبعید شوم
یا به آغوش پر از مهر تو عادت بکنم

اگر این عشق مرا تا به جنونم بکشد
هی حماقت بکنم باز حماقت بکنم

مهساپارسا

دلی غمبار و بارانی به رویا می بری یا نه

دلی غمبار و بارانی به رویا می بری یا نه
در این احوال طوفانی به دریا می بری یا نه

جهان تاریک و غمگین و همه دنبال تسکین و
نمیدانم مرا تا شهر لیلا می بری یانه

هوای زرد پاییز و غروب سرد غم ریز و
سوار کوپه‌ی رویا به فردا می بری یا نه


همیشه چوبه دار و هجوم قوم تاتار و
مرا آرام ازاین شبهای یلدا می بری یا نه

به روی چهره ها رنجی نشسته رد نارنجی
ببینم درد دنیا را از اینجا می بری یا نه

سکوت عصر تهرانم غم تلخ خیابانم
مرا دلگیرو بارانی از اینجا می بری یا نه

مهساپارسا

کاش,باران بزند حال مرا خوب کند

کاش,باران بزند حال مرا خوب کند
مرهم درد مرا نسخه زر کوب کند

عشق جاری بشود در رگ تنهایی من
غم و اندوه مرا یک تنه مصلوب کند

کاش باران بزند پنجره را باز کنم
گونه ی خشک  مرا چهره  مرطوب  کند


زیر باران, من و تو, مست قدمهای نسیم
کوچه رابا نفس گرم تو مطلوب کند

در پلانی که غزل باشد ومن باشم وتو
آخرین منظره را خنده محبوب  کند

اشک باران بزند خیس شود خاک دلم
کاش باران بزند حال مرا خوب کند

مهساپارسا

از سهم زندگی تاوان به ما رسید

از سهم زندگی تاوان به ما رسید
از عاشقی نپرس کتمان به ما رسید

وقتی که آرزو در بند واژه بود
از آن همه کلام پایان به ما رسید


مهساپارسا

از تو گفتم همه شعر و غزل قافیه باخت

از تو گفتم همه شعر و غزل قافیه باخت
حلقه و هاله اطراف زحل قافیه باخت
مهر و تسبیح و نمازم همه ابروی تو بود
معنی حی علی خیر العمل قافیه باخت

تا که پیچید به هم دست تو و شانه من
حال من با هوس تنگ بغل قافیه باخت


تا مردد شدی و شعله به جانت بنشست
دین و دل باختم و خط گسل قافیه باخت

رسم شد دیدن تو موقع تشریف بهار
رسم تو آمد و قانون ازل قافیه باخت

خنده ات شیر و شکر ریخته در شاخه رز
از لبت گفتم و معنای عسل قافیه باخت

شاعران شعر نوشتند به آرایه و رنگ
از تو گفتم همه شعر و غزل قافیه باخت


مهساپارسا