یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عشق من! امشب غمم گل کرده است

عشق من! امشب غمم گل کرده است
بر ضریحت دل ، توسّل کرده است
شعر من در خون خود شد معنوی
حاصل ِ هجران تو ، شد مثنوی
خسته ام! ، از بس ، کشیدم از زمان
خسته ام! ، از تهمت و ، زخم زبان
دل شکستن ها عذابم کرده است
هرکسی آمد ، جوابم کرده است
من تو را گم کرده ام چون عندلیب
زیر باران مانده ام روی صلیب
من برای دیدنت صد رو زدم
در دو چشم عاشقت اردو زدم
باورم کن! ، من اسیری ساده ام!
هرچه می خواهی بگو ! ، آماده ام
من به تصویر تو ناخونک زدم
شمع یادت را شبی فندک زدم
آدمی از جنس ماشینی بد است!
جنس دل از شیشه و چینی بد است
من غم دل را تجارت می کنم
کیسه ی اندوه ، غارت می کنم
آه ای زیبای پنهان در عبور!
می برم من آرزویت را به گور!
بی تو ماندم ، در شبستان هجا
مانده از من، مثنوی هایی بجا

مهدی شریفی (م.اشتاد)

پرسه های نافرجام می زند دلم

پرسه های نافرجام می زند دلم
در میان انبوه خاطرات
چه نامیرا رویایی
مرا در سر پابرجاست
وقتی
حرف ها از ترس زخم خاموش آند
و چشمانم که موج نگاه تو در آن خشکیده
کنار خنده هایم محو می شود,
اینگونه غمی در امتداد تنم متولد می گردد عریان
و گویی گورکنی همه آرزوهایم را پنهان می کند در چال گونه ام

مهدی شریفی

برای منی که دلم پینه بسته ز غم

برای منی که دلم پینه بسته ز غم
و نفسهایم بوی خوش تو را می دهد
سرخوشم نمی کند چیزی
مگر بتکانی موهایت را بر حیاط خلوت دلم!


مهدی شریفی

نه پایی برای رفتن،

نه پایی برای رفتن،
نه دلی برای ماندن،
چمدانم را بیهوده جستجو مکن!
من تنها با خودم رنج می برم.

مهدی شریفی

می اندیشی پس هستی دکارت،

می اندیشی پس هستی دکارت،
توهمی بیش نیست
من به تو می اندیشم
و نیست می شوم!


مهدی شریفی