یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در کاسه ی سفالی آب می نوشی

در کاسه ی سفالی
آب می نوشی
و من
از گوشه ی لبانت
ترسم
پرندگان حسودی کنند


منوچهر پورزرین

در کوچه باغ های سرد

در کوچه باغ های سرد
زمستان چه می کنی؟
خوب شد
آفتاب را
در کوله پشتی ات
من گذاشتم


منوچهر پورزرین

تاب و توان تاب گیسوانت را

تاب و توان
تاب گیسوانت را
ندارم
در هجوم باد
کاش
بافته بودی
گیسوانت را


منوچهر پورزرین

مرا به شعر ترت

مرا به شعر ترت
دعوت کن
من تشنه ی واژه های
بارانی ام
دیریست
ترا ننوشیده ام


منوچهر پورزرین

تو اخم هایت را باز کن

تو اخم هایت را
باز کن
تا من پنج دری های
رو به آفتاب را
صبح به تو
لبخند می زند


منوچهر پورزرین

باور کن مرا

باور کن مرا
باور کن لحظه ها را
چه زود دیر می شود
بر گرد به زندگی ام

منوچهر پورزرین

راحت کن خیالم را

راحت کن خیالم را
تا کجای این سفر
بامن هستی؟
من بلیت بی بر گشت
گرفته ام

منوچهر پورزرین

وقتی تو می آیی

وقتی تو می آیی
قلب کوچه می طپد
پنجره ها باز می شوند
و من
باور می کنم
عشق را


منوچهر پورزرین