یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خوشا به حال رفتگرها


پاییز که می آید
در لابه لای برگهای پاییزی
عبور خسته ی عابران را
به شعر می خوانند
و از صدای خش خش رنگها
ترانه می سازند.


معصومه رمضان زاده کرمانی

زنی شاید

زنی شاید
به شب هنگام
شانه زندمویش را !
مقابل حوض
ماه می تابد
برگیسوان پریشانش
زن،ناز می کند
برای ماهیان قرمز
شاپرکان راهشان رابیراهه می روند
مات گیسوی
رنگ شده ی زنی خسته می شوند
که پایی برای استقامت
ندارد.
برلب حوض
غصّه هایش را
بقچه می کند
برای آب
برای جیرجیرک های شب زده
ماه خسوف می کند!
رُخ می پوشانداز زیبایی زن
درشب
برلب حوض
شمعدانی ها
ترانه ی باران را
زمزمه می کنند
پس
بخند بانو
تاماه رُخ نمایدو
خورشید طلوع کند.

معصومه رمضان زاده

شب که می شود

شب که می شود
دوباره دلم
هوای قدم زدن
زیرنور مهتاب
باتو را دارد
ای کاش از خیالم عبور کنی
تاشب را
به یادت بخیر کنم


معصومه رمضان زاده کرمانی