یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خدایا از در رحمت مرا از عشقت ، مانوسم کن

خدایا از در رحمت مرا از عشقت ، مانوسم کن
من حیران و سرگشته در کویت ، مداوایم کن
گر در راه تو نیستم دلداده ، شیدایم کن
خداوندا سر لطف ات چشم و دلم وا کن
مرا بهر کمال خویش ، ارشادم کن
سر منبع مهرت در گنج معرفت واکن
مرا عقلی ده و در راهت هوشیارم کن
دلی برمن ده پر از شیدایی و دلداه خود کن
زبانم را از افرین گویی دیگران دور کن
مرید و دلداده کویت کن
در اسانی ها ، شکر اندیشم کن
به دشواری ها ، سپاس گویم کن
مرا صبری ده که مهربان باشم
مرا دانشی افزا گره گشای خلقی باشم


مصطفی خواجه دهاقانی

دارم همه امید به لطفی، از سوی تو

دارم همه امید به لطفی، از سوی تو
دارم غم دل، نگویم جز به غیر تو
هرگز نگیرم معشوقی غیر تو
کردم گنه ،ندارم پناهی ، جز سوی تو
دارم طلب بخشش از سوی تو
نیست غیر از تو وفایی و صفایی در کوی تو
بگذست بهاران عمر من در کوی تو
غمناک نبودم چون که امید داشتم ز سوی تو
در دل هرچه بود ، نبود غیر از ذکری ز سوی تو
کردم توکل بر تو ای نیکو ی من
رضای تو بود ، همه دم آرزوی من
من جز با قلبی ارام نمی روم زکوی تو


مصطفی خواجه دهاقانی

ای مادر نام یکی از روزهای سال مزین با نام توست

ای مادر
نام یکی از روزهای سال مزین با نام توست
این روز خاص بوی گل یاس میدهد
خدا در این روز بر زمین باران رحمت میدهد
ماه درخشان منی
همدم و جان منی
چراغ راه منی
پشت و پناه منی


مصطفی خواجه دهاقانی

جای تو در قلب منه

جای تو در قلب منه
قلب من به عشق تو شوق تپیدن می کنه
یاد تو را هیچ کس از من نمی توند بگیرد
جای تو با هیچ چیز پر نمی شود
هیچ کس برایم مثل تو نمی شود
بیا و جواب مرا بده
هیچ گاه مرا به حال خود رها نکن
می افتم اگر لحظه ای مرا رها کنی
دست مرا رها نکن
چشم مرا گریان نکن
اگر به من وفا کنی لحظه ای مرا صدا کنی
حاکم قلب من می شوی
همیشه تو در خیال من می شوی
خون توی رگهای من می شوی
همیشه سر قرار مون می مونم
اگر به من نظر کنی


مصطفی خواجه دهاقانی

گاهی دلت از این همه گرفتاری و مشکلات می گیرد

گاهی دلت از این همه گرفتاری و مشکلات می گیرد
از دیدن رنگ اسمان ابی و این همه الودگی می گیرد
از مخفی شدن کوه در هاله ای از غبار و الودگی می گیرد
دیروز پدری را دیدم
رنگ رخسارش از تنگی نقس هایش خبر می داد
کودکی را دیدم
رقدم برداشتن اش از تنگی کفش هایش خبر می داد
امروز اسمان باز غبار الود است


مصطفی خواجه دهاقانی

کی شود آن یوسف زهرا (س) بیاید

کی شود آن یوسف زهرا (س) بیاید

کی شود آن ارامش جانها بیاید

می شود آیا کــه آن باران رحمت

بر دلهای تشنه ما یا سوی هرصحرا بیاید

جان مادیگر ندارد طاقت دوری

ای خوش آن روزی که مهدی(عج الله) بیاید

ای خدایم ره ندارم سوی کویش

می شـــود منجی عالم بیاید

آن رعنا و مهــربان جانان بیاید

بی قــرارم بهر دیـدار جمالش

کی شود آن چهره ی زیبا قمـــر بیاید

غم مخور ای دوست که آن مهدی چو آید

حجت عالم و ارامش هر جان چو اید

بر رخ عالــم شعف گردد آشکار

مصطفی خواجه دهاقانی

در قران هست إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ

در قران هست إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ
هیچ چیز نیس الا اینکه گنجینه اش نزد ماست
اگر شادی خواستی بیا پیش ما
اگر عشق خواستی بیا پیش ما
اگر ثروت خواستی بیا پیش ما
اگر معشوق خواستی بیا پیش ما
اگر زیبابیی خواستی بیا پیش ما
هر چه خواستی از من بخواه
اگر سودای سودی داری با من معامله انجام ده
بهترین سودها را با من می توانی انجام ده
عزت اگر می خواهی چرا این طرف ان طرف می روی
بیا نزد من پیش من عزیز می شوی

مصطفی خواجه دهاقانی

باد خزان از باغ و بستان شما، بخواهید نخواهید گذر کرد

باد خزان از باغ و بستان شما، بخواهید نخواهید گذر کرد
رونق زمان شما هم ، بخواهید نخواهید گذر کرد
انهمه برتری جویی شما ، بخواهید نخواهید گذر کرد
بخواهید نخواهید،شما انچه می خواهید ،گذر کرد
با این همه ظلم و ستم ، نجات نخواهید
از آه دل مظلوم خلاصی نخواهید
با این همه کشتار ، مکافات بخواهید
هرگز نخواهید که اسوده بخوابید
قلب ها بلرزید و چشمها ببینید
از دیدن این همه ظلم وجفا خون بگریید
چون اولین قبله‌ی عشق ،خون بگریید
با این همه ظلم سوزاندند جان را
بااین همه غم زمانه ، فریاد ما را
فریاد بی‌قراری پدری که لرزه بر تنش ،ز سوگ فرزند را
فریاد ضجه های پرستاری ، از پر پر شدن گل ها را
فریاد کودکی مانده در آوار
فریاد که خواب برده دنیا را
بیا به غزه ببر فریاد پر خون ما را


مصطفی خواجه دهاقانی