یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو بیا در هنگامه شب

تو بیا
در هنگامه شب
آنزمان که شاخه های بید رقص میکنند در مهتاب
در آن هنگامه هیجان
میشوید برکه اشک از رخ مهتاب
دل در انتظارها
چشم در جستجوها
هوا تاریک
دل در گفتگوها
تو بیا..
شمع دیده آب میشود
تن خواب آلودمن زتب
سرب مذاب میشود
توبیا..
از جاده نور ماه
بپرس از شبتاب
از جالیزهای آه
چگونه بی تو دل من اسیر شب سیاه میشود
نازک خیالیم را ببخش
فقط تو بیا ..دلخواهم
تورا فقط ...
تورا فقط میخواهم!


مسعود صادقی

نه تورا شوق سوال است

نه تورا شوق سوال است
نه مرا میل جواب
از چه قصه پردازی می کنی
خوابیده ام با مهتاب خواب
نیستم مجنون تا سرگردان بیابانها شوم
نیستم فرهاد تا تیشه ها زنم بر کوه سراب
از چه عاشقانه جویی مرا لای کتاب
بی تو..
نه دل فسرده کنم
نه غزل پاره کنم
تو مسکری اما حرام مثل شراب
دست من کوتاه و تو بر شاخه بلند
دست من دور از آن گیسوی کمند
نه تورا شوق سوال است
نه مرا میل جواب
میگذرم از تو
نه به آرامی
نه تند چون باد شتاب
از تو...
باید گذشت
بایدگذشت
مثل سوال بی جواب!


مسعود صادقی