یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وقت بیداری_ست

عابری پرسید :
ساعت چند است ؟
گفتم:
وقت بیداری_ست
پرسید: سپیده کی سر می زند؟
گفتم: سپیده دم ؟!
هان...!
منم منتظرم شاید فردا و یا هیچوقت

محمد_مولوی

نطفه ی اولین شعر در بستری گناه آلود سرشته شد

نطفه ی اولین شعر در بستری گناه آلود سرشته شد
معشوقی بی نام در شبی راز آلود کشته شد

عاشقی در هجرانش سر به بیابان گذاشت
برای خون خواهی اش شاعری گمگشته شد

شعر و غزل و مثنوی و قصیده ها سرود
بر پاره ورق هایی قصه اش نوشته شد

هر شب کسی از ظن خود داد سخن می داد
چه می دانیم شاید عاشق هم کشته شد

هیچ کسی نجست اسرار پیدا و ناپیدای وی
نیافتند ؤ گفتند خون با خون شسته شد

در این سرای بی کسی ، کسی جان بدر نمی برد
هر چه بافته بودند سحر پنبه شد ؤ رشته شد !!

#محمد_مولوی

طاعت از طوطی آموز تا بگوید مو به مو

طاعت از طوطی آموز تا بگوید مو به مو
در آینه صورت خود بین تا بگوید رو به رو !!

#محمد_مولوی

در شهر قرنطینه ی عاشقان

شما ! که روزنامه می خونی
کتاب های خوب خوب می خونی
بگو به من...
در شهر قرنطینه ی عاشقان
بوسه ی تبدار از لب و لپ دلدار
چیدن مُجاز است ؟!

#محمد_مولوی

شما ! که روزنامه می خونی

شما ! که روزنامه می خونی
کتاب های خوب خوب می خونی
بگو به من...
در شهر قرنطینه ی عاشقان
بوسه ی تبدار از لب و لپ دلدار
چیدن مُجاز است ؟!

#محمد_مولوی