یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

.... روزی راهت را آخر خواهم _ گرفت _

.... روزی راهت را آخر
خواهم _ گرفت _
" با انتقام گنجشکها "
و بهای سنگ هایی
که دور دلم چیده ام!


محمد ترکمان

با من شبی همسفر شوی اگر،

با من شبی همسفر شوی اگر،
تا سحر " تو "
به آخر من می رسی شعله ور
_ من _ به چشم آشـوبگر تو...


محمد ترکمان

تا چشم ها تنگ اند دل ها، سنگ؛

‌تا چشم ها تنگ اند دل ها، سنگ؛
پشت در
کسالت زنگ می زند ترازوی عدالت
اینجا، لنگ...


محمد ترکمان

... من سدی شکسته ام؟

... من
سدی شکسته ام؟

خسته یا،
ردّی از یــک رود!

محمد ترکمان

ترکم کنی اگر,

ترکم کنی اگر,
ترک
بر می دارم...!
بر
تن برشته ام
بمان و
فرشتگی کن...


محمد ترکمان

... دلم را در جیب دیروز جا گذاشته ام!

... دلم را در جیب دیروز جا گذاشته ام!
این شب ها
خاطراتی کهِ ناگوار پاره می شوند و
بی پنجره
دیوار دیوار, بر سرم آوار...


محمد ترکمان

نیامدی, با من

نیامدی, با من
راه می آمدی اگر,
ابروانم را دیگر
برف نمی گرفت
چشمهایم را آخر
باران, به حرف!


محمد ترکمان

... کاش می شد این تنهایی را

... کاش می شد این تنهایی را
برداشت و رفت جایی
که نه سایه ی سردی دنبالت
کند نه دایه ی بی دردی
استقبالت!


محمد ترکمان