یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مانند یک بذر از دل زمین می رویم

مانند یک بذر
از دل زمین می رویم
جوانه هدیه ای است
که باران برایم به ارمغان می آورد
درخت می شوم به عشق تو
و در هر فصل از سال
برایت پاییز می شوم
تمام برگ های تنم را
هدیه می کنم به قدم هایت
تو با آمدنت
بهار را به من مژده خواهی داد
و آنگاه
با تو شکوفه می زنم
با تو بهار می شوم


مجید رفیع زاد

جاودانه ترین بهار

جاودانه ترین بهار
لذت دیدار توست
بیا با عطر نفس هایت
مرا به صرف عشق
مهمان کن
تا که در آستانه ی
این فصل سبز
شکوفه ی احساس مان را
جشن بگیریم


مجید رفیع زاد

دوستت دارم های

دوستت دارم های
بر روی کاغذ را
مچاله کرده ام
دیگر نمی نویسم ؛
می خواهم بغض شود
و در خواب
به انتظارت نفس بکشم
تا بدانی
نهایت عشق من
چشم هایی است بارانی



مجید رفیع زاد

در زمستانی سرد و خاموش

در زمستانی سرد و خاموش
دست تنهایی ام را می گیرم
و در امتداد جاده ای که
وعده ی آمدنت را به من می دهد
قدم می زنم
امید برگشتنت را از من نگیر
من نیازم را
در نگاه تو می بینم
بیا تا بهار با قدم های تو
به چشم هایم لبخند بزند


مجید رفیع زاد

ای کاش شعر بودم

ای کاش شعر بودم
زمزمه ی لب هایت می شدم
یا اینکه اشک بودم
رفیق چشم هایت
ای کاش باد بودم
با موهای تو می رقصیدم
باران بودم
بر تو می باریدم
اینک اما در دل شب ها
منم با یاد تو تنها
و این ای کاش ها


مجید رفیع زاد

زبان من چه خاموش و دلم سرشار از حرف است

زبان من چه خاموش و دلم سرشار از حرف است
وجود سرد من بی تو ، بیا پوشیده از برف است

تو رفتی و زمستان را به قلبم ارمغان دادی
تو ای نامهربان غم را ، چرا بر من نشان دادی ؟

همیشه عاشقت بودم میان بی وفایی ها
همیشه حرف دل این بود امان از این جدایی ها

همیشه چشم ها خیره به قاب عکس دیوارم
چه شد رفتی که تنهایی دهد اینگونه آزارم ؟

بیا بی تو که هر لحظه به رنگ برگ پاییزم
بهارم باش هر لحظه ، که بی تو اشک می ریزم

بیا دیگر قراری نیست بر این قلب تب دارم
بیا ای نازنین دلبر ، تو را من دوست می دارم


مجید رفیع زاد

در خلوت خیالم

در خلوت خیالم
تو را همچون گلی سرخ
در باغچه ی احساس قلبم
به تصویر می کشم
بیا که سفره ی دلم پهن است
برای نوشیدن عشق
تا در امتداد شب
از شراب لب هایت مست شوم
در آغوشت زندگی کنم
و میان گهواره ی دستانت
آرام بگیرم


مجید رفیع زاد

هر چقدر عشق را فریاد زدم

هر چقدر عشق را
فریاد زدم
صدایم به تو نرسید
تا نرسیدن
ردیف شعرهای من شود و
میان قافیه هایم
پیر شوم


مجید رفیع زاد