یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو بارانی که میباری .

تو بارانی که میباری .

تو جنگلی که سبز خواهی ماند .

تو همان پرنده آوازه خوانی که خبر از سپیده دم می آوری .

تو ماه کامل در آسمان بی ابر شبی .

تو آن غنچه سپیدی هستی که شبنم ها هم عاشقت شده اند.

تو آن راز نهفته در خورشیدی که بی‌دلیل می تابی .

تو جاودانه ای ، و جاودانه خواهی ماند .

من راز جاودانگی ات را شنیدم . . .

مجتبی احمدی زاده

ای که چون بیایی، شب تار روز همی شود

ای که چون بیایی، شب تار روز همی شود
آب چشمه روان و، بلبل پر آواز همی شود

جز تو کس نیست که چون نسیم صبحگاهی
بر ذهن مضطرب، روح و ساز همی شود


شبنم دل انگیز آن نگاه مادرانه ات
خنک کند دل ما و عقده ها باز همی شود

صدای تو چون آواز نی و صوت آبشار
حس را گشایش و گوش را نواز همی شود

در آغوش تو گر باشم چه باک زمستان را
بهار ما به گرمای قلب تو آغاز همی شود

سخن کوتاه که واژه و جمله و شعر جملگی
چو بر لوح روح مادر نقش شود، راز همی شود


مجتبی احمدزاده