یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پرنده ای که نمی داند آزادی چیست

پرنده ای که نمی داند آزادی چیست

از باز ماندن در قفسش سرما می خورد

"لیلاکردبچه"

شلوغی پیاده رو

گاهی

شلوغی پیاده‌رو
بهانه‌ی خوبی‌ست
که دست‌های کسی را
برای همیشه
گم کنی

"لیلاکردبچه"

211

درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ،
کبریت بى‌خطر شدم ،
و سیگار زنى را در آشپزخانه کوچکش
روشن کردم ،
که از درخت
تصویرى میان قاب پنجره در خاطر داشت .
زن
شعله‌ام را فوت کرد
و حادثه با ابعاد کوچک‌ترى تکرار شد
طوفان
و برگ‌هایم ؛
خاطرات پیش‌پا افتاده پاییز
طوفان
و شاخه‌هایم ؛
خاطرات شکست‌هاى غم‌انگیز
طوفان
و دیگر حتى کلاغى ،
براى روزهاى پیرى و کورى‌ام نمانده است .
درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ،
که یک شب از ترس
به شاخه‌هاى خودم گیر کردم و خشکم زد
و دست‌هاى بلند بادى مست
پنجره‌ها را

میان من و آدم‌ها بست .


"لیلاکردبچه"

208

و در آغاز کلمه‌ای نبود

تا نسبتم را با تو مشخص کند

با این‌حال راه افتادم شانه‌به‌شانۀ مردی

که کسرۀ نسبت به هیچ‌جایی نداشت

و همیشه از جیب‌هایش بوی بلیت‌ یکسره می‌آمد

آن روز هم که دست‌هایم را

رو به مقصد نامعلومی تکان دادم

کلمه‌ای نبود

تا بدانم نامِ وضعیّتِ روحی‌ام چیست

با این‌حال می‌دانستم خداحافظی کلمه‌ای‌ست

که نسبتِ مرموزی با دست دارد

به خانه برگشتم

دست‌هایم را شستم

حالم امّا بهتر نشد.


"لیلاکردبچه"


204

هزار سال

پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند     

دلتنگِ تو بودم،

انگار

هزار سال منتظر بودم

بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس

برایم دست تکان بدهی،

تا این شعر را برایت بنویسم.

 

"لیلا کردبچه"

173

راستش را بخواهی


دیگر به دست های تو هم اعتمادی ندارم..


به هیچ کس وهیچ چیز اعتمادی ندارم..


آنقدر که فکر می کنم..هرکه ایستاده است..


پایی برای دویدن ندارد


"لیلا کرد بچه"