یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ازبس غم آلودم دمادم ابر می پوشم

ازبس غم آلودم دمادم ابر می پوشم
فنجان به فنجان،ازشرابِ درد می نوشم

برروی کیکِ زادروزم، آب می شد شمع
با هروزش از سویِ چشمت شمعِ خاموشم


ازمَردم آزاری چشمانت،چه باید گفت؟
ازخاطرِ آن مردمت گویا فراموشم

فرقی ندارد در دلم ،دیگر غم وشادی
در جستجوی خاطرات ذهنِ مغشوشم

ازسرنوشتِ برگ‌ ها در باد می گفتی
مثلِ همان برگم که با طوفان هم آغوشم

آبان به آبان قلبِ من لبریز دلتنگی ست
فنجان به فنجان از شرابِ مرگ می نوشم


قصه بکند