یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

حکیمانه نگاهی نذر ماکن

حکیمانه نگاهی نذر ماکن
بنام عشق شوری دست وپاکن

غبار فاصله پوشاند دل را
براین آئینه زنگار ، ها کن

مثال تو و من دریا و رود است
برای کودکت آغوش وا کن

بپیچ از دامن دریا به ساحل
بخوان ما ؟ قصه من را رهاکن

محبت کشت کن عشق آوردبار
خدای مهربانی را صدا کن

ببار از ابر احساس ثریا
شقایق را به بلبل مبتلا کن

وفا برعهد اساس نظم هستی ست
یه کاری بهر ارضای خدا کن


قاسم پیرنظر

ویرانه شد اندامم بی واسطه وقتیکه

ویرانه شد اندامم بی واسطه وقتیکه
موهای سپیدم را آئینه نشانم داد

با عقل در افتادم‌از عشق گذر کردم
توفان کهنسالی وقیکه تکانم داد

شبهایی شکیبایی با غصه به صبح آمد
تغییر عجیبی را در روح وروانم داد

از زمزمه افتادم درخویش فرورفتم
قربانی اول را بیچاره زبانم داد

صددردطبیب آزار از زخم زبان برخاست
قربانی دوم‌را اجزای نهانم داد

محراب نشین گشتم کز وسوسه بگریزم
تصویرتظاهر را آئینه نشانم داد

با دلهره جنگیدم دراوج فراموشی
قربانی سوم را خاموشی جانم داد .؟


قاسم پیرنظر