یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رفتم از کوی تو نگاهم نکن

رفتم از کوی تو نگاهم نکن
پر از گل شد دستهایم صدایم نکن
نفهمیدم چرا تو را نام دادند پیر سرما بگو
نگو که نداری آرزو
چرا که رسید این بهار هم کنار یار
شدم باز جوان جوان پر از آرزو
نگاهت نمیکنم
دگر این بار برای خاطراتم دل نسوزان
تا نگویم زمستان سرد بی آرزو
تا دیدار بعد خدا باشد تو را هم نگهدار


فریبا صادقی

ساعت را بنگر لحظه ها می گذرند

ساعت را بنگر
لحظه ها می گذرند
لحظه ای به سختی
لحظه ای به گریه
لحظه هم به لبخند
رفتم به یاد کودکی
مرکز نشستم
مادر جه سکوت مبهمی دارد
خنده هایش تبسم
اشکهایش بغض
مادر بهشت برازنده توست


فریبا صادقی

نگاهم به آسمان بود

نگاهم به آسمان بود
تمام شاپرکها دورم بودند و ندیدم
کاش صدای بلندی داشتد
آنها بیتاب بودند
و من بی خواب
دعا را خسته کردم
و تو را فرصتی ندادم
بگذار در اغوشت بگیرم
خذا حافظی رسمی دارد
صدایت می زنم بشنو صدایم
کاسه آب را برای بازگشتت به جای خاک بر سرم میریخنم
خیلی دلم میخواست در آغوشت بمانم
چه لذتی دارد این التماس

فریبا صادقی

نگاهم کردی و گفتی که خواهی رفت

نگاهم کردی و گفتی که خواهی رفت
نگاهت کردم و گفتم که فریادم
نه لبهایم صدایت زد نه پای رفتنم آمد
تو رفتی و ندیدی
که بغض من پر از اشک است
تو رفتی و نفهمیدی که پای من به خاطرات تو لنگ است
اگر رفتن برای تو رسیدن به هر خواسته است

برو عشقم اگرچه انتظار درد است
برو ولی هر بهار گل نرگس گل میخک
یا همان گل دلخواسته است یاس را
برای هر نگاهی دسته می کنم
و فریاد خواهم زد
گل یاس و گل نرگس ببین حتی گل میخک برای عشق خود بردار

فریبا صادقی

زندگی واژه عاشقانه هاست

زندگی واژه عاشقانه هاست
پر از رمز رسیدن
پر از خواهش و رویاست
زندگی پر از من و تو
پر از روزی رسیدن
جمع شدن توی یه دنیا
جشن و شادی رو گرفتن
به گمونم میشه گفت که
خانه ای خواهیم ساخت سایبانش همه مهر
زیر پا فرش غرور
و خدایی که در این نزدیکیست
پس بیا ما بشویم
این خود دلیل عاشقانه هاست

فریبا صادقی

دریا ناآرام

دریا ناآرام
آسمان طوفانی
درختان بی برگ و بار
پرندگان بی لانه
این همه آشوب
اما زمین مشغول ‌ کار خود
همینطور می چرخید و شاید هم بی صدا می خندید
یعنی این آشفتگی را نمی دید
یعنی سرو صداها آزارش نمی داد
وای به روزگاری که آسمان ناامید و گوش زمین کر شود


فریبا صادقی

بیخوابیم بهانه داشت

بیخوابیم بهانه داشت
بگو دوستم داری
خندیدی و گفتی
گلهای یاس تو باغچه‌صدایت را نشنوند
نگاهت کردم
تو رویا شده بودی
لعنت به نیستی

فریبا صادقی

و خاطرات را در انباشته های کاغذ

رفته ها را در خاک می سپارند
و خاطرات
را در انباشته های کاغذ

اما تو در مویرگهای من جاری شدی
عشق من
تو هرگز نمی میری

فریبا صادقی