یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گلهای قرمز تکرار شدند

گلهای قرمز تکرار شدند
آبهای نیلگون دریاها
ردی از ماهیهای همیشه بوسه بر لب نداشتند
ماه به دور خورشید نمی گشت
ستاره ها چشمک نمی زدند
آخر الزمان نبود
عشق راهش را گم کرده بود
کمکی تا پیدا شود
وگرنه دنیا تاریک است و بی معنی

فریبا صادقی

سرمای تابستان حس غریبی است

سرمای تابستان
حس غریبی است
آن هنگام
که رد پایم را گم می کنم
میدانی بدتر از آن فریادی است که به هیچ جا نرسد

فریبا صادقی

عصای زندگی هرگز به‌زمین نمی افتد.

کودکانه بی هیچ پنداری‌ دنیایم را به وضوح دیدم
پدرم در دنیا عصا به دستی آموخته بود
مادرم کم مصرفی
خودم لبریز آرزو
بزرگ شدم
پدرم بی نفس تن به خاک سپرد
مادرم با آرزوهایش به عصا تکیه داد
من آرزوهایم را کوچک کردم
تازه میخواستم زندگی کنم که عصایم دادن که تکیه گاهم شود .
من تازه پدرم شدم و این بار مادر هم نداشتم
و یادم‌ آمد که عجب بیهوده تکراری است دنیا
و مرا نرم نرمک پیش برد
عصای زندگی هرگز به‌زمین نمی افتد.
َ
فریبا صادقی

روزهای تب و تاب زمین و آسمان

روزهای تب و تاب زمین و آسمان
لحظه های اشک و آه
بی انصافی آدمها
و بازهم گریه و ناله و کشتار
بستن‌چشمها
کور شدن دلها
بریدن دستهای همراه ترین برادر دنیا
رحم نکردن به نوزاد تشنه در خیمه ها
کشتن عزیز دل زهرا
سرگردانی جمعی
تآ داد زدن و سخن های زینب کبری
گفتم لعنت کنم
کردم
اما دیروزها امروز هم تکرار می شوند
لعنت خدا بر دل سیاه آدمها
باید تغییر. کرد امروز اگر دیروز شود
وای بر آدمها


فریبا صادقی

دیگر نخواهم نوشت

دیگر نخواهم نوشت
مثل حرکت ماه شده ام
جذر و مدی دارد این دل غریب
که تو در جذرش مدی نباشی و من وحشتزده از این همه تغییر منتظرم‌
شاید یکبار دیگر دستانم را به عشق معصومت بسپاری
و باز هم نگاهم را جویا شوی و بپرسی کجایی عشقم

فریبا صادقی

مهر را کاشتم تا مهرگان شروع شود

مهر را کاشتم تا مهرگان شروع شود
آنقدر انتظار کشیدم که مهر را به دستان تو بسپارم
خیلی دلم گریه داشت
تا بگویم که گفتی دو روز بیشتر طول نمی کشد
آبان رسید جشن آبانگاه رسید گفتند برای آناهیتاست
کاش تاریخ تو را بگوید گذر زمان ارزش شمردن داشت
تو رسیدی از تو جاده
تا دلم عاشق بمونه
خوش آمدی آبان ماهی پر مهر من

فریبا صادقی

باران که می بارد دلم تکیه گاه می خواهد

باران که می بارد دلم تکیه گاه می خواهد
خیس شوم اما باور کنم تنها نیستم
باران حس عاشقی است
از زمین تا آسمان و از آسمان بر زمین
دروغ من و تو بودیم
دستانمان یکدیگر را گم کردند
و آسمان دلمان پنجره های نگاهمان را خیس نکرد

ریسمان نباف
که آسمان بلد نیست دروغ بگوید
من و تو تعبیر شدیم فقط خدا می داند

فریبا صادقی

روزی بود و روزگاری

روزی بود و روزگاری
غصه ها بامش کوتاه بود
چرا که غمخوار زیاد بود
امروز شادیها بی مرز شده
ولی خنده ها جیره بندی شده
دنبال چه چیز بگردم

تو یا دلم

فریبا صادقی