یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در شبی چنین سیاه

در شبی چنین سیاه

در شبی چنین عبوس 

در شبی که دزد جیب دزد می زند

در شبی که دوست قلب دوست می درد

در شب برادران سیلی و تعصب و شعار

در شب جهالت وقیح

در شب رجز

در شب گلو بریدن و ثواب

در شب نفس کشیدن و عذاب

در شب شبانه قتل عام

در شب به خون کشیدن سپیده دم

در شبی که ریشه کرده در تمام شهر 

ماه من تو باش 

روشنای خانه ام تو باش 

تک چراغ مخفیانه ام تو باش

گر تمام عمر من در اشتباه رفت 

اشتباه دیگرم تو باش.


"فرنگیس شنتیا"

یک‌رنگی ات بیقرارم می کند

یک‌رنگی ات بیقرارم می کند

در اتاقی که

پنجره اش رو به دوربین های مخفی باز می شود

و نور می گیرد از چراغ قوه سربازی

که عاشقی های مرا می پاید

و از نفس های داغ تو شماره برمی دارد

ظلمت مرطوبت تازه ام می کند

آنقدر که باور نمی کنم

همان چروکیده سالیان تحت تعقیبم

ارتکاب گناه با تو

تجربه دلچسب یک شورشی است

آنگاه که از مراسم تیرباران خود گریخته باشد

و بوسه هایت

شلیک گلوله ای است

آغازگر یک انقلاب ویرانگر.

 

"فرنگیس شنتیا"