یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می دانم برمی گردی

می دانم برمی گردی
اما نه شبیه یک پرنده
شاید این بار
ذره های نور باشی...
شاید خوشبختی
و بدون اینکه بفهمم
دور تا دورم را پر کنی . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرناز خان احمدی

نزدیک تر به تو

نزدیک تر به تو

خودم را با دریاچه ی کوچکی

اشتباه می گیرم

بیا کنار من

و جای تمام آهوهایی باش

که از لب هایم آب می نوشند.

 

"فرناز خان احمدی"

همین که پنجره را این همه می بندم و باز می کنم

همین که پنجره را

این همه می بندم و باز می کنم

تا اتاق پر بشود از پروانه ها

همین که می نشینم

تار بلند موهای خورشید را

به هم گره می زنم

همین هرروز غرق شدنم در نبودنت

شده است زندگی ام...

 

"فرناز خان احمدی"